معنی کوتاه ‌قد

فرهنگ عمید

کوتاه قد

کوتاه‌بالا، قدکوتاه، دارای قد کوتاه،


قد

بلندی اندام، قامت، بالا، برز،
[عامیانه، مجاز] اندازه،
درازا،
* قد کشیدن: (مصدر لازم)
بلندقد شدن،
نمو کردن، رشد کردن،
* قد علم کردن: (مصدر لازم) قد برافراشتن،

فارسی به انگلیسی

لغت نامه دهخدا

کوتاه قد

کوتاه قد. [ق َ د د] (ص مرکب) پست قامت و آنکه قد و بالای وی کوتاه بود و بلند نباشد. (ناظم الاطباء). کسی که قدش کوتاه است. کوتاه بالا. قصیرالقامه. (فرهنگ فارسی معین). پست قد. پست بالا. کوتوله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): عَکیظ؛ کوتاه قد. (از منتهی الارب). و رجوع به کوتاه و کوتاه قامت شود.


قد و نیم قد

قد و نیم قد. [ق َ دُ ق َ] (ص مرکب) کوچک و بزرگ. کوتاه و بلند: بچه های قد و نیم قد.


قد

قد. [ق َ] (ع اِ فعل) مرادف یکفی. گویند: قدنی درهم و قد زیداً درهم. || (ص) مرادف حسب. و این مبنی بر سکون غالباً به کار رود. گویند: قد زیداً درهم، ای حسبه. و معرب نیز آید چون: قد زید درهم، ای حسبه. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

قد کوتاه

کوته بالا غک کپه (گویش مازندرانی) (مصدر) آنکه قدش کوتاه باشد کوتاه قد کوتاه بالا قصیر القامه.


کوتاه قد

پاچ (گویش گیلکی) کوته بالا کسی که قدش کوتاه است کوتاه بالا قصیر القامه: کارگر شرکت نفت ایران و انگلیس مرد کوتاه قد چاق و چله و پشمالویی بود.

حل جدول

کوتاه ‌قد

اباتر


بسیار قد کوتاه

کوتوله


بسیار کوتاه قد

یکوجبی

یک وجبی، نیم وجبی


آدم کوتاه قد

کوتوله

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

قد کوتاه

قلیلا


ادم کوتاه قد

دمیت العرض

معادل ابجد

کوتاه ‌قد

536

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری